دردوران هشت سال دفاع مقدس ازهمه اقشاروصنوف واقوام در جبهه های حق علیه باطل حضور داشتند؛ اسفند ماه 1360 قبل ازعملیات فتح المبین بود که  شهرشوش نزدیکترین شهر به منطقه عملیاتی بعنوان پشتیبانی عملیات مملوازنیروی انسانی یگانهای عمل کننده بود؛ توریکه در هرخانه ای ازشهریک گروهان حدودا50 نفررزمنده مستقربودند؛ محل استقرار گردان ما ( ادوات تیپ 25 کربلا ) یک مدرسه دو طبقه در شمال غربی شهر شوش بود ؛ ساختمان مدرسه به شکل ال بود ؛سازه ساختمان دو ضلع داشت یک ضلع از شرق به غرب بود؛ ویک ضلع دیگرازجنوب به شمال بود ؛ طوریکه ظهرها وعصرها قسمتی از حیاط مدرسه سایه بود ؛ تمام کلاسهای مدرسه دوطبقه محل استراحت نیروهای ادوات بود ؛ در هراطاق نیروهای یک آتشبار مستقربودند؛ جای ما نسبت به سایرگردانها وواحدهای تیپ 25کربلا بزرگ وجادار بود؛ مدرسه حیاط بزرگی داشت؛ هرروز بعدازاجرای صبحگاه وخوردن صبحانه هرآتشبار قبضه های خودرا از انبارتسلیحات تحویل میگرفتند ودر وسط حیاط مستقرمیکردند وتاوقت نمازظهر وعصرآموزش میدیدند  وتمرین میکردند؛ عصرها که سایه ساختمان مدرسه برنصف حیاط سایه می انداخت حیاط وزیرتراس ها محل دورهمی و گپ وگفتگوی رزمندگان بود؛ محل استقرار فرمانده گردان ادوات درطبقه دوم و ضلع جنوبی بود از تراس جلو اطاق فرماندهی تمام محوطه حیاط مدرسه دیده میشد ؛ یک روز عصر که جلو اطاق فرماندهی نشسته بودیم چای میخوردیم؛ یک چشمم به محوطه حیاط ودرب ورودی مدرسه بود؛با ورود یک رزمنده کیف بدست  به محوطه مدرسه وجمع شدن رزمندگان ادوات به دور اوتوجهم را جلب کرد؛ رفته رفته تعداد رزمندگان در کنار او بیشترو بیشتر میشد؛چهراین رزمنده تازه وارد از دورآشنا بنظرمی آمد ؛ ولی اسمش به ذهنم نمی آمد ؛ ایشان بعداز دقایقی توسط رزمنده ها به محل استقرارفرماندهی در طبقه دوم مدرسه راهنمایی شد ؛ در راهرو تراسهرچه به من نزدیک میشد ذهنم بیشتر درگیرمیشد تا نام اورا بیاد وبزبان بیاورم ؛ میخواستم بگویم یک او یک هنرپیشه است ولی باور نمی کردم هنرپیشه درجبهه باشد؛ وقتی برگ معرفی کارگزینی اش را داد خواندم نوشته بود "حسین گیل "هنرپیشه معروف سینما درنقش مخالف وخائن ...  

راوی سرتیپ پاسدار محمدرضا – محمدزاده